رمان عاشقی پارت (۳)

نسرین مرادی نسرین مرادی نسرین مرادی · 1402/08/28 22:03 ·

 لایلا «: فکر کردن نمی‌خواد ، برو تا آدرین نیومده ، من دو دقیقه نشد حرف زدم ها ، برو :»  

آدرین «: سلام بچه ها :» 

مرینت «: اع سلاااا :» 

لایلا «: برو برووووو :» 

مرینت :« راست میگی خدافظ:» 

مرینت بعد از کلی زمان آمد و همه ناراضی بودند بعد از کلی عظر خواهی راضی شدند تا وارد استخر بشوند 

بعد از لباس پوشیدن رفتن تو استخر و شروع کردن به ... 

 

     پایان پارت (۳) اگر حمایت بشه پارت های بعدی رو می‌زارم